محل تبلیغات شما
راستی میان این همه اگر تو چقدر بایدی مادر با اینکه گاهی قلم به دست می گیرم و از دلتنگی ها و احساساتم می نویسم اما امروز برای من نوشتن از رفتن به قله قاف هم سخت تره . امروز فقط باید به قلم التماس کنم و به پای واژه ها بیفتم تا شاید شرمنده اش نشم . امروز میخوام از مادرم بنویسم از فرشته زمینی . کوچیکتر که بودم مادرم موهای منو می بافت و گاهی زیر لب شعرهایی رو زمزمه می کرد آنروزها مادرم رو دوتا دوست داشتم چون توی دنیا من دو بزرگترین عدد روی زمین بود آنروزها تصور من از فرشته بودن فقط دو تا بال بود و یک لباس سفید و کارهای خارق العاده . بزرگتر که می شدم صفرهای اون دوتا بیشتر می شد و حالا اون دو شده بود دو میلیون . بزرگتر که می شدم وقتی برای نماز صبح بیدار می شد با عجله نماز می خوندم و دوباره می رفتم زیر پتو . اما مادر نمازهای صبحش طولانی بود و خیلی وقتها می شنیدم که چقدر برای خوشبختی و عاقبت به خیری ما دعا می کنه و دست به دامن خدا میشه . و با همون دعاهاش کلی از گره های زندگی من باز می شد و من متوجه می شدم تصورم از فرشته ها اشتباه بوده . من بالهای مادرم رو با هر بار لبخند زدن خودم دیدم هر بار که یک قدم به موفقیتی می رسیدم مادرم بال در می آورد و پراز می کرد و مثل همون فرشته خیالی بچگی هام پرواز می کرد و هر بار که من ناراحت می شدم یک خط به خطوط پیشونی مادرم اضافه می شدم و من آب شدنش رو حس می کردم .الان دیگه خیلی ساله که من موهام بلند نیست خیلی ساله که دیگه مادرم موهای منو نمی بافه اما من هنوز دوست دارم مادرم رو با همون معصومیت بچگی هام فقط و فقط دوتا دوستش داشته باشم . گاهی وقتها دلم نمی آد به چهره مادرم نگاه کنم آخه از تمام خطوطی که روی پیشونیش بخاطر من حک شده خجالت می کشم . گفتم امروز نوشتن برای من خیلی سخته . همین چند سطر رو هم مدیون اسم مقدس خودش هستم . مادرم تاج سرم همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشی و همیشه دوستت دارم دو تا.

تنها رفیقم ببخش ....

بهانه های زندگی .....

برای روح خسته خودم

مادرم ,رو ,فرشته ,شدم ,خیلی ,فقط ,می شدم ,مادرم رو ,می شد ,هر بار ,می کرد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها